راز عشق

مرا شبیــه خــودم؛شبیــه یک ستــاره بِکِــش..


شبیــه مــن که نشــد..!


خــط بــزن دوبــاره بِکــش..


مرا شبیــه خــودم در میـان آتـش و دود شبیـه چِشــم و دلــم غــرق صــد شــراره بِکــش..


و بعد دسـت بکش بر شـــراره ام یک شــب..


بســوز وقلــب مــرا پــاره پــاره بکــش...


و زخـــم های دلــم را ببیــن؛و بعد از آن لبــاس بر تــنِ این قلــبِ بی قـــوارِه بِکــش..


بخنــــد..........................


خنــــده تو شعلـــه می زنــد بر مـــن..


بخنــــد و شعلـــه های مــــرا به یک اشـــاره بکــش..


ببین ستـــاره شـــدم با تــو ای بهانـــه ی مــن....


مرا شبیـــه خـــودم...!


شبیـــه یک ستـــاره بکــش..


۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۱ تیر ۹۴ ، ۰۰:۴۰
رضا امینی

من بودم

او بود

خدا هم کنارمان !

و این خدا

آخ از این خدا

که وقتی سماجتِ من و او را می بیند

دست زیرِ چانه اش می زند

و ما را

عاشقانه تماشا می کند

و این تماشا می دانی یعنی چه ؟

یعنی

چشمِ بد

دلِ بد

دور می شود

می رود

می میرد


۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳۰ خرداد ۹۴ ، ۱۵:۰۴
رضا امینی

بانو!

تو هم باید از این همه بهار ، که می آید و بی تأمل می گذرد

از این همه تابستان

که ترانه و اثر را به خاطر ندارد

از این همه تگرگ

که شکوفه و شادمانی را غارت می کند

و این مهتاب پریشان که بر پیشانی ما می ریزد خسته شده باشی

تو هم باید رویاهایت را در 7 سالگی گم کرده باشی

که با آمدن باران گریه ات می گیرد!


بانو!

چرا یک تقویم بی پاییز در همه ی دنیا پیدا نمی شود!؟

چرا در میان شکوفه های بادام هم، باد بال پروانه ها را می لرزاند!؟

چرا ما می ترسیم در روشنایی دنیا راه برویم!؟

چرا تو در تن پوش بهاری‌ات نیستی بانو!؟


دلواپس تو نیستم

به خاطر بارانی که می بارد...



۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳۰ خرداد ۹۴ ، ۰۱:۵۵
رضا امینی



چه روز قشنگی بود آن روزی که تو پا به این دنیا گذاشتی...

تو پا به دنیای پر از رنگ گذاشتی و باعث شدی که من پا به دنیای عشق بگذارم...

چه دنیای قشنگی!اردیبهشت فصل شادی ٬ طراوت و نو شدن طبیعت است و تو مثل ماه تولدت رنگ شادی را به دیوار دلم پاشیدی.من آن لحظه رویایی نبودم ولی تصور می کنم وقتی چشم هایت را گشودی باران می بارید...

برای همین است که من عاشق بارانم!آری باران هم باتو در دنیا فرود آمد٫چه حس زیبایی! ای عشق بهاری من!چه زیبا می شد که من هم اردیبهشتی و مطلق به بهار فصل تو بودم 

و چه دل انگیز  بود ٬حتی لحظه تلفیق من و تو هم باران بارید

ومن آن روز  با موسیقی باران برایت از عشق خواندم و تو هم در آن سو با من همراه شدی٫حتی در هجوم فاصله ها...

دوست دارم حتی اگر با تو نبودم و حتی اگر با من نماندی ٬آن روزی هم که می روم اردیبهشت باشد و چه بهتر که روز تو...

عشق من!در آن روز که دیگر نبودم لحظه ای که اولین باران به زمین فرود می آید به یاد من باش و در زیر باران قدم بزن که من روز های بارانی را با هیچ چیز عوض نمیکنم!دوستت دارم و این حس زیبارا به تو تقدیم می کنم....



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ خرداد ۹۴ ، ۱۴:۰۶
رضا امینی

عشقم دوستت دارم

تا وقتی که زنده ام و نفس می کشم دوستت خواهم داشت

عزیزم از ممنون که به من عشق و دوست داشتن آموختی

دوست دارم برای تمام خوبیهات

دوست دارم به خاطر مهربانیهات

دوست دارم به خاطر وفاداری ات

دوست دارم به خاطر دوست داشتن هایت

من که عمری عاشقی بلد نبودم و از عشق فراری

اکنون از تو دانستم راز عشق را

راز عشق فقط تویی یعنی خود عشق

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۹ خرداد ۹۴ ، ۰۲:۴۴
رضا امینی